به نام خدا...سلام ،کیانا، متولد تهران ، دانشجوی ترم اولی ،به دنبال سرنوشت در دنیای حقیقی و مجازی سیر و سیاحت می کنم... سرگرمی هام کوه ، شنا، پیاده روی و تماشای برنامه نود !!البته عاشق برنامه هفت و نقد فیلم هم هستم .
اگه دوست داشتید پستهای مرا در گوگل + با نام Kiana R دنبال کنید. مرسی و ممنون
ادامه...
داستانک: گوشه های کاپشن خود را بالاتر کشید، تا شاید گوششها یش را که از شدت سرما گزگز می کردآرام نماید، انگشتان بی رمق خود را به دور دسته چهارلیتری محکم کرد و با ناامیدی باز هم دبه را تکان داد اما در این بوران برف کسی برای کمک به آنها توقف نمی کرد. نگاه مضطرب خویش را به داخل ماشین چرخاند کودک شیر خواره اش در اغوش مادر در آتش تب می سوخت مدام خود را سرزنش می کرد ای کاش آمپر بنزین را تعمیر کرده بودم ،ماشینی از دور نزدیک می شد اندکی بیشتر به میان جاده متمایل شد . آقا تراخدا... اما ماشین با سرعت گذشت و گل و لای را به لباس او پاشید . گویی کسی آنهارا نمی دید . زنش گوشه در ماشین را باز کرد بیا کمی بچه را بچرخان از گریه هلاک شد ، شال گردن بچه را به روی صورت او کشید و در حالیکه به آرامی تکانش می داد با دست دیگر دبه را نگاه داشته بود .ناگهان انگار معجزه ای رخ داد اولین سواری که در حال رد شدن بودایستاد ، ماشین دیگری هم چند متر جلوتر توقف کرد . چی شده آقا؟ مشکل چیه ؟ برای بچه تون اتفاقی افتاده .......... سلطان کربلا چو تمنای آب کرد - دشمن به تیر حرمله او را جواب کرد-ناخورده آب طفل رضیع حسین را- آن تیر ظالمانه او سیر از آب کرد