گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد * گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
ویرانه دل ماست که با هر نگه تو صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت!
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش
سلام این روزها که پلاس یه روز بسته است و یه روزآنقدر سرعتش کمه که باید 2 ساعت بشینی تا یه فایل آپ بشه ، تازه از طرفیم می بینی دوستای خوب هم وطنت توی پلاس نیستند حسابی دل آدم می گیره البته شاید این دم امتحاناتی برای قشر دانشجو بهتر شد و می توانند به درسهاشون برسند به هر حال باید همیشه نیمه پرلیوان را دید البته اگر لیوانی و نیمه پری باشه!!!